استاد شاعر،کانال:
آدمی
آدمی
چه حکایت غمگینی دارد
به کودکی اش
خفته به دامن ها
جوان که می شود
به کوتاهی یک فروردین
می گذرد!
وچون فراگیرد
چگونه زیستن را
ناتوان می شود
باپیری اش !
یارمحمد اسدپور
آدمی
آدمی
درگذشت !گذشته اش
به روزها که می روندومی میرند!
وسالیان هم ..
آدمی
نیمه ی خویش را
به خاک سپرده است!
وذره ذره آب می شود
تکیده بردیوارو
سایه به سایه ی نفس هاش!
آدمی
گویی!
ذره ذره به خاک می رود!
سرانجام
دل او می ماند
وجوانی می کند
آدمی ..
یارمحمد اسدپور
پیری
آیینه
ازطاقچه بردار
تا جوان تر
به تماشای این باغ بنشینم
این صندلی
همیشه
پشت به تنه ی درخت دارد
یارمحمداسدپور
بهار
بهار
چه ماه زیبایی دارد
به نام فروردین !
با درختی که
رنگ به رنگ می شود و
با آواز پرنده ای
قد می کشد!
باخیال سبز فروردین !
یارمحمد اسدپور
گل سرخ !
گل سرخ!
گل سرخ !
سپیده دم است !
برخیز وباز شو !
توبانام های بسیاری
روییده ای !
با علفی گره خورده ی
دوشیزه ای
که نام های بسیاری
برتوخوانده و
آنهمه آرزو!
واین همه بهارسرخ !
یارمحمد اسدپور
هدیه !
هدیه !
درختان هم هدیه می دهند
باجوانه ها
که گل می شوندو
رنگارنگ
به چشم ودل
اهدا می شوند !
یارمحمداسدپور
دل
دل
دل دارترازدل چیست ؟
که چون بخواهد
دوست بدارد
بی گداروپی !
به دریا می زندوحکم می راند
بادلی که
چون سنگ چخماق
شعله برکشدو
اریب می رود!
دل دار ترازدل چیست ؟
فتاده برراه ها و
گذرنده به شهزها
تاکه این دل می خواهد
می خواند ومی خواند
همین که به دلجویی بزخیزم
مژگان به دریا سپرده ام!
یارمحمداسدپور
تکمه اول
که باز شد!
توشهریار هزارویکشبی !
تکمه می گشاید
به نقش گلی
که برتخت کشانده ست سنبلی!
لذت به رگان می برندوخواهشی
ساعتی بعد
تکمه ها
یکی یکی بسته می شودو
سرد
خاموش
پشیمان به سرخوشی ها !
یارمحمد اسدپور
زفاف
اول
دستمال راز
تفاهم خانگی بود
آن گاه
زنی ازسرزمین خیال
لیوانی آب سرد به من نوشاند
پرهیزی نداشتم بر آسودنی هاش آسودم!
افسوس ..
پنداری بود
که نفس هاش
چاره ی مرا می کند !
یارمحمداسدپور
جار!
آرمیده میان دو پلک تو ام
که این حضور پنهانی
لهجه ی غریبی دارد
تا دور می شوی
از گلوی یک ستاره
سرمی خورم
تا نامت را
دوباره جار زنم
یارمحمداسدپور
اگر می دانستم !؟
اگرمی دانستم
آوازیعنی فرارازخاموشی
شعرسخن خداوندست
سنفونی یعنی حرف سی وسه
دوبیتی ابروان تراسرودن بود
همسان وهم ردیف !
اگرمی دانستم
شاعری یعنی چاره ی آخر
قسم می خوردم
به ابری که آب بنوشم
به سپیده ای که به قامت کشیده ات گویم !
اگرمی دانستم
عشق یعنی قصه
رنج یعنی آفرینش
صبح یعنی صف
شب یعنی سکته
باران یعنی سیل
زن یعنی تکثیر آدم
قسم می خوردم
هرگز نمی سرودم
اگر
می
دا
نس
تم
یارمحمد اسدپور
آگهی تسلیت !
چقدرآگهی!
چقدرتسلیت
شریک غم های دروغین !
چقدرمصیبت وارده
چقدرمعصیت انسانی
نه !نه !
من همان تشت آب و
کشتی کاغذیم را می خواهم !
من همان ناخدای ده ساله ام
حتا اگررضا وپروانه بخواهند
کشتی ام راغرق کنند؟!
نه
نه
من برگ امتحان و
نمره انشایم را می خواهم
افسوس
ناخدای
چندساله ام ؟!
یارمحمداسدپور
تلخ !؟
به گیاه تلخ مرموز !
به خانه نشسته ای
ای جوان !
واین پرجادویی
برهودج نفس هات
چه می کند !؟
با این تلخی تلخی تلخ !
پرنخواهی کشید!
یارمحمد اسدپور
انار
می دانم
که هیج اناری خندان نمی شود !
که هرگزش بی خون دلی ترک نخواهدخورد!
این درخت کوچک خانه ام !
یارمحمد اسدپور
لذت از خاراندن زخم است !
بهارکدام رنج بود
که باشکوه وآبی
بردلنشست !
بسان لذت از خاراندن زخمی
بهارکدام رنج بود؟
که اردیبهشت اش
برگ ریزانی کرد
چشم اندازی به آنتولوژی شعر شاعران معاصر

…………….—-یارمحمد اسدپور
نوشته: یارمحمد اسدپور
سریا داودی حموله در آنتولوژی شعر شاعران معاصر با عنوان«کلمات بیش از آدمی رنج میبرند» (نشر قطره با ۴۲۰ صفحه ) از چیستی و هستیهای شعر نو پرده برمیدارد.
به نظر من برای هر صد شاعر با میانگین صد کتاب شعر، باید یک منتقد حضور داشته باشد که اگر نقد نباشد پی بردن به برجستگی و اصطلاحات شعری محال است. کسی که آثار ادبی را از نظر کیفی و کمی گوشزد کند، زیرا تا انتقاد نباشد اصلاح محال میباشد.
منتقد با تقسیمبندی شاعران جهان به سه گروه ذیل تکلیف مخاطبین آنتولوژی را مشخص کرده است: «گروه اول شاعرانی که به دنبال کشفاند، مطالبی را که مردم نمیدانند بازگو میکنند…گروه دوم شاعرانی که میدانند مردم چرا نمیدانند و این ندانستنها را مینویسند…گروه سوم شاعرانی که به جستجوی آن نوع داناییاند که آدمی هرگز نخواهد دانست!…»
از طرف دیگر منتقد در دستهبندیهای فرعی شاعران، با عناوین مختلف گروههای شعری را از نظر موتیفهای موضوعی پرداخت میکند. در بخش«حسآمیزیهای نوستالژیکی» به شرح و چیستی شعرِ«موج نو» و معرفی مجموعههای احمدرضا احمدی پرداخته است و توانسته حق مطلب را به درایتهای ادبی ادا کند. منتقد در صفحه ی ۳۵ چنین آورده است: « در شعر امروز شاعر طراوت اولیه ذهن و زبان و روایت را ندارد و در بعضی مجموعهها پر از اطنابهای بیربط است، گاهی شعرها نقطهی پایان ندارند و میتوانند ادامه داشته باشند. »
همچنین با تقابلهای «من» فاعلی و «من»مفعولی مولفهها و موتیفهای فردی و اجتماعی را تبیین کرده است. منتقد با ذهن روشن به دشواریهای شعر پرداخته است: «ـ از آن زن / از آن مرد / که در باران گم شدند / فقط یک چتر / به یادگار داشتم / باران دیگر نمیبارید / …………….از: مجموعه ی«ویرانههای دل را به باد میسپارم» احمد رضا احمدی
در بررسی کارنامه احمد رضا احمدی با اشاره به زبان محاوره، سطرسازیهای کوتاه و بلند، فضای ملموس، حوادث ساده محیطی و هستمندیهای موجود شعر را در بوتهی تحلیل نهاده است و با خط کش مندرجی میلیمتری، ریز ذهنیت شاعر را بیان کرده است.
منتقد در «رویکرد های پسانیمایی» به چند و چون شعر باباچاهی پرداخته : به عقیدهی من اگر باباچاهی در میان شاعران تک نباشد اما کمتر از بقیه هم نمیباشد. من با باباچاهی در آن روزان که اشعارش در مجله فردوسی چاپ می شد، آشنایی دارم.آنجا که سرود: «با کاروانِ حله کجا میروی؟/ای مرد/ برگرد/برگرد.» از همان تاریخ به بعد باباچاهی میرفت که در کنار هم شهریاش منوچهر آتشی شاعری به نام شود. شعر بابا چاهی تکنیک و مشخصه دارد و همین موجب ماندگاریاش گردیده است. گرچه این نوع شعر کمتر قبول عام میافتد،اما منتقد با هوشمندی سره و ناسره را از زبان شاعر جدا کرده و آنچه هست و یا باید باشد و نیست… را نشان داده است.
سریا داودی حموله در «عینیتمندی در محور جانشینی» به تحلیل کارنامهی شمس لنگرودی،حافظ موسوی و شهاب مقربین پرداخته است: «گرچه شمس در مقام منتقد ادبی زیر نگاه ایدئولوگ شعر پنهان است اما جزو شاعران معنایگرای سادهنویسی است که جذابهی شنیداری شعرش متاثر از کد و نشانههای معنایی است»ص ۱۰۲
منتقد در هر گروهی که شعر شاعران را مورد بررسی قرار داده، سعی کرده است بدون سانتیمتری اغماض و جانبداری شعرها را مورد تحلیل ادبی قرار دهد و آنچه لازم است مخاطب دریابد را به رشتهی تحویل بکشاند تا هم شعر و هم پیام شاعر را به خواننده گوشزد کند که خواننده با فراغ بال به آنچه مولف نشان داده است.
در بخش«مونولوگهای اعترافی و اعتراضی» به شعر هوشنگ چالنگی، مجید فروتن، یارمحمد اسدپور و علیپور پرداخت شده است. چالنگی و فروتن اگر چه از شعر«موج ناب» بهره فراوان بردند اما قبل از آن، شاعر «شعر دیگر» می باشند. در آن سالها ساختار خیالانگیز را به نحو احسن با من در میان میگذاشتند و سالها تحت تاثیر «شعر دیگر» بودند که منتقد به زیبایی به این روند تاریخی اشاره داشته است. شعری که در آن دوره مورد علاقه اساتید فن قرار گرفت و به مدرن بودن خود اعتراف کرد. البته این نوع شعر در واقع کشف هوشنگ چالنگی است: «ـ ذوالفقار را فرود آر / بر خواب این ابریشم! / که از «اُفلیا» / جز دهانی سرودخوان نمانده است / در آن دم که دست لرزان بر سینه داری / این منم که ارابههای خروشان را از مه گذر دادهام /شعرِ هوشنگ چالنگی»ص ۱۴۳
در مبحث شعر«موج ناب» که به قول صریح سریا داودی «داغترین بحث روز بود» به تحلیل ساختاری شعر و شاعران پیش قراول پرداخته است. کسانی که به صورت سیستماتیک پایهگذار شعر ناب بودند.
طبق گفتهی منتقد مولفه و موتیفهای «شعر دیگر» و «موج ناب» با هم نسبت نزدیکی دارند، به طوری که منتقد میگوید: «در زبان مدرن و لحن یکی هستند»ص ۱۶۵
در این بخش
© مکتب کاسپین ©
〇 تا ابر بغض فرو ریزد 〇
می گذرم ...
با نشانههایی
که فرصت عشق نداشت
چون منقاری که میسوخت
بر عطوفت این دریا
تا ابر بغض فرو ریزد
که این دل در کمند تو خواهد فرسود
چون رمهای که به خواب فرو میرود
اینک منم که زنگوله به دست میگذرم
تو هرگز فرشته را به گناه نمییابی
وقتی که میآموزی
جادوی این مرگ را
〇 یارمحمد اسدپور 〇
🇮🇷
© مکتب کاسپین ©
● موج ناب ●
● شعر معاصر ●
● یارمحمد اسدپور ●
© مکتب کاسپین ©
🇮🇷
زفاف
اول
دستمال راز
تفاهم خانگی بود
آن گاه
زنی ازسرزمین خیال
لیوانی آب سرد به من نوشاند
پرهیزی نداشتم بر آسودنی هاش آسودم!
افسوس ..
پنداری بود
که نفس هاش
چاره ی مرا می کند !
#یارمحمد_اسدپور