احمد طاهری .م.آبی

‍ دلم در اردوی بیقرار ماه است 

تکیه زده بر گهواره کودکی بی گلو

 

و تپش پر غرور مهتاب بر دشت خون را به تماشا دارد

💫🌙⭐️

بیقراری این نینوای نشسته بر محزون دلم را ببین

من با گلدسته های همین پرچم های نشسته بر دلت آمده ام

 

سرخ بنویس نجوای بریده بر دلم را

تا آبی این افرید دشت شقایق بر دلم را 

برای عشق نوشت همین آسمان روایت کنم

و تو را در کنارم بنشانم به ماه

💫⭐️🌙

 

من شمشیر قشنگ یک دشت میشوم

خنجر بر ابروی همین ترانه از خورشید مینشانم

و راوی قشنگ آب

مسافری از اب

 

روبروی مسافری از آب

و یک غوغای دل انگیز از نگاه ماه

 من شب نشین همین مشک و آب هستم و نجوای غریبانه امدن مسافر اب

⭐️💫🌙

 

 

بی صبر از ترانه 

دلم را به دشت میبرم

گره میزنم ارزوهایم را به خیمه دلی

زنی نگاهش را به خیمه و اشک میسپارد

من نجوای نگاهش را ترانه همین دشت کرده ام

 

وعاشورا شام مهتابی دلی میشود

دشتی است از عشق

💫🌙⭐️

خیابان نشسته بر پرچم دلم را 

 آذین افرید چشمی دارم

نیزه به دل نشانده ام

تا مشک سوراخ از آینه آرزویم نشود

 

 

دلم هوای یک فریاد دارد

💫⭐️🌙

دلم هوای یک فریاد....

🌟🌟🌟🌟

دلم نجوای خوش ترانه ای را میخواهد 

تا حماسه از شور پر خروش آینه بردارد 

و دلم را مونس خوش نینوای اب کند

 

فغانی در راه است

 

مسافری بر روی اب و اینه مشک برداشته

💫🌙⭐️

 

صدای کودکان و عطش و یک تاریخ پر از عشق

 

اینبار مردی مینویسد مشک سوراخ را

 

من آینه شکسته شده کنار مشک را عزا میکنم

 

این عشق ربوده شده از مشک را 

فریاد دلها میکنم

 

این ندانستن کلمه عشق

 

این کدر شدن آینه عشق

 

بهشتی میخواهم از دستان قلم شده بر دلم

 

وقلمی که کمی آینه نویسد

⭐️💫🌙

انگار عباسهای تاریخ این شهر 

برای آوردن آینه همه بی دست شدند

 

من دلم آینه خوش خدا را میخواهد

 

بوی خوش ترانه محزون دلی که خدا را تا ماه 

در دشت جنون به مشاهده بنشیند

⭐️💫🌙

دلم آینه ای میخواهد تا از نینوای دلم عبور کند 

و اشقیا

تیر ندانم تاریخ را بران نکوبند

و من دستان جهل هزاران اشقیای تاریخ را 

به سکه و زر رسوا کنم در کتاب دلم

⭐️💫🌙

دلم هوای یک فریاد دارد

حسین دارد تاریخی را مینویسد

عباس مشکی از دل در دست

آینه بیاورید 

تا خدا را ببینیم

آینه بیاورید

آینه..........

 

 

 

{احمد طاهری.م.آبی.}

احمد_طاهری.م.آبی

‍ """""بهار در راه است""""""""""" 

 

انگار قرار بود تو با بهار بیایی

 

میخواستم در تماشایی ترین بهار 

تو را بنویسم بر گونه قشنگ شعر

قرارمان در زیر آخرین آلاچیق بوسه

 همین بود که

باهم 

کمی از شب قشنگ آینه و بوسه را

ستاره نقش بزنیم برای بهار

روای عاشقانه ترین نگاه بهار باشیم 

وقتی عشق را در رقص تن تو 

با نسیم نیلوفری آینه ها 

در صبح آغوش آخرین اقاقی مست از ترنم نگاهت جشن گرفتیم

گفتی می آیم

یک سبد رویا از ترانه می آورم

برای اقاقیای نشسته در کوچه قصه هایمان

 

دامن کوتاه وگل گلی بهار را بر می داریم 

میرویم میان سادگی های قشنگ چشمانت

در بازی قشنگ کودکی 

تا بهار را بوسه دهیم 

 روی شعری از لب قشنگ همین آینه نشسته در هفت سین نگاهت

دست از شانه آینه برداریم 

و غبار نشسته بر دفتر نگاهمان را 

روی هفت سین عاشقی مان شعر میکنیم

برای باران بی وقت نیامدن تو

 

دیر نیست

میرسیم

انگار تو بودی که گفتی

در گوشه همین محراب نشسته در بوسه از ماه

 بهار در راه است

 

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

☘️🌈✨🍀

 

احمد طاهری .م.آبی

سر به سرت که میگذارم 

میگویی شوخی نکن 

سرم را به شانه هایت تکیه میدهم 

داد میزنی: زود است حالا 

 

 این سرم را کجا بگذارم 

که تو هم باشی 

 

#احمد طاهری (م.آ بی)

 

‍ مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل می نویسیم

مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل 

می نویسیم.....

 

 

#احمد طاهری(م.آ بی)

 

 

 

🌈💙

 

 

 

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه بهشت

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده 

شب را 

 آلوده با وحی دل 

می نویسیم

#احمد طاهری(م.آ بی)

 

احمد طاهری .م.آبی

امشب با ستاره

وکمی از شکوه قشنگ روسری ترانه

 بر صورت ماهت لالایی مینویسم

عطری از ترانه میگیرم

روی مژگان خوش چشمانت 

نگاه از مهتاب میریزم

در شعری ازاندامت

و خانه آرزویی میسازم از رویا

#احمد طاهری م.آبی

 

‍ اندکی در من بنویس

از صبوری گیسوی تو 

بر شانه نشسته روی دستم

راه برو در خیال خوش 

یک ترانه از روسری دریا

میخواهم چادر نماز شب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

میخواهم بعد سالها 

من از چشمانت خواستگاری کنم

روی حوصله روسری تو بنویسم

پروانه موهای تو دیدنی است

اینجا میخواهم برای مرگ نشسته بر دلم

عروسی بگیرم

میخواهم فراموش کردن راه بسته کوچه را

پشت عکسها یت بنویسم

نمیدانم چرا

 رو به دریای عریان کوچه ما

هیچ آ رزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرار نقاشی ما نیست

بیا

وبگذار من از راه چشمان تو

راه شیری 

آسمان ترانه را بنویسم

ساده بیا 

ودر گوشه ای

 از این شعر بنشین

-

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌈💙

 

 

 

چرا روبه دریای عریان کوچه ما

هیچ آرزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرارنقاشی مانیست

راه برو درخیال خوش 

یک ترانه ازروسری دریا

میخواهم چادرنمازشب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

#احمدطاهری.م.آبی

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ با وسواس هزار ترانه

پنج شنبه ها

منتظر عبور دختر خوش کوچه بودم

که عاشقمان میکرد

 

و با حلوای نذری

در خانه دلمان را میزد

و مست بهار و ریحانم میکرد

تمام دلخوشی اش 

 شعر بود

وقتی ماه را می سایید 

روی آش نذری چشمانش

ودر شب پنجشنبه ی  

عشق های رفته از کوچه

حلوای عزایی را 

زعفران میزد

 برای عاشقی کردنش

✨💫☄️✨💫☄️

یکی دو سطر شعر میکوبید به در

توی دستش 

کاسه آش زعفران و دل

وقتی در خانه را باز میکردم

حلوا به دست

زیر چادر تمام ماه دلش را رقص میداد 

روی دستهایش

و با اشاره لبش 

شعری را

از چشمانش خیرات تمام دلمان میکرد

 

حالا کاش کسی بیاید 

از اهالی نوشته شده 

روی گلهایی که

 در رویا رقص میدهد هرشب

کاسه دلش را پر از رازقی بوسه کند

و کرشمه راه رفتنش را

غزلی کند روی کوچه

 

کاش امشب 

کسی در را بازکند

ودر اطلسی چشمانش 

 شعر بریزد

💫✨☄️✨💫☄️

صبر کن

زنی در میزند

با کاسه ای از دل

کمی از کوچه ی لبهایش را 

نذر کن روی لبت

 

 ماه در دست نشسته اش را بگیر

ودر گوشه از

 ترانه همین عاشقی پنجشنبه ی ما 

با او برقص

ومستانه

شعرش کن در جایی آز آغوش ماه

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

گاهی دلم میخواهد 

ماه را 

بادکنک کنم 

وبا نخی از دل تو

میان کوچه های کودکی ام 

رقص دهم

نگو نمیشود

که من با همین رویا شاعر شدم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

صدایم کن

تا صبح را

 از لبهای تو آغاز کنم

و چشمانم را

 روی صورت خورشید وش تو

 به رقص بنویسم

بگذار آیه های قشنگ این صبح را

 روی موهای تو بریزم 

و خورشید

 

#احمد طاهری (م.آ بی)

 

 

شعر نوشتن بلد نیستی

 

کمی راه برو، مستانه 

لبخندت را ترانه کن بر دلم

روسری باز کن

موهایت را روی شعرم بریز

مستانه بوسه شو بر این ترانه

شعر شدن که بلدی مهربانا

 

💫✨💕✨💫

#احمد طاهری (م.آبی)

 

احمد طاهری .م.آبی

بیا باران را بهانه کنیم

قدم بزنیم با چتری از شعر

 و تو 

باران را نقاشی کن 

از رنگین کمان نگاهت

 وگاهی بی بهانه 

اندکی ببار 

برآغوش خسته این شعرم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

‍ """""با ترانه تا باران"""""

 

بد موقعی دیدمت !

وسط زمستان

بوی باران 

بهار در نگاه تو موج میزد برای آمدن

بوی شکوفه میدادی 

                                    وشعر

 

تر دامن ترانه بودی

ودل را در کویر 

           به بهار مینشاندی

اصلا نمی شد

عاشقت نشوم .

نمیشد با تو نرقصید

                          در این همه شعر

💫✨🌱

اصلا نمی شد

عاشق این ترانه نشوم 

 

#احمد طاهری م.آبی

 

احمد طاهری .م.آبی

نازنین بانوی آفتاب

گیسوانت را باز کن

رقص بده درباد

تا من

 تمام تارهای

 این ترانه عاشقانه را 

 برای گوشه ای از بهار و دریا 

زمزمه کنم

#احمد طاهری (م.آبی)

 

 

‍ """""""زنی مثل بهار"""""""""""

زنی

 روی ماه دارد نقاشی قشنگ یک ترانه را مینویسد

چتر میزند روی دریا 

نگاهش را

ماهی ها به رقص برایش باران میخوانند

زنی

 اینجا تمام سکوتش شعر میشود

ارغوان و اقاقی 

روی صورت شاپرک شعرش میریزد 

تا یکی یکی کوچه ها را

پلاک عشق بزنند

زنی

 اینجا بهار در دست دارد

بهار میریزد 

روی مهتاب تمام خانه ها

زنی 

انگار رو به پنجره ای 

چشم انتظار قاصدکهاست

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

☘️🌈✨🍀

 

 

 

زنی

 روی ماه دارد نقاشی قشنگ یک ترانه را مینویسد

چتر میزند روی دریا 

نگاهش را

ماهی ها به رقص برایش باران میخوانند

زنی

 اینجا تمام سکوتش شعر میشود

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ """""با ترانه تا باران"""""

 

بد موقعی دیدمت !

وسط زمستان

بوی باران 

بهار در نگاه تو موج میزد برای آمدن

بوی شکوفه میدادی 

                                    وشعر

 

تر دامن ترانه بودی

ودل را در کویر 

           به بهار مینشاندی

اصلا نمی شد

عاشقت نشوم .

نمیشد با تو نرقصید

                          در این همه شعر

💫✨🌱

اصلا نمی شد

عاشق این ترانه نشوم 

 

#احمد طاهری م.آبی

 

 

‍ با وسواس هزار ترانه

پنج شنبه ها

منتظر عبور دختر خوش کوچه بودم

که عاشقمان میکرد

 

و با حلوای نذری

در خانه دلمان را میزد

و مست بهار و ریحانم میکرد

تمام دلخوشی اش 

 شعر بود

وقتی ماه را می سایید 

روی آش نذری چشمانش

ودر شب پنجشنبه ی  

عشق های رفته از کوچه

حلوای عزایی را 

زعفران میزد

 برای عاشقی کردنش

✨💫☄️✨💫☄️

یکی دو سطر شعر میکوبید به در

توی دستش 

کاسه آش زعفران و دل

وقتی در خانه را باز میکردم

حلوا به دست

زیر چادر تمام ماه دلش را رقص میداد 

روی دستهایش

و با اشاره لبش 

شعری را

از چشمانش خیرات تمام دلمان میکرد

 

حالا کاش کسی بیاید 

از اهالی نوشته شده 

روی گلهایی که

 در رویا رقص میدهد هرشب

کاسه دلش را پر از رازقی بوسه کند

و کرشمه راه رفتنش را

غزلی کند روی کوچه

 

کاش امشب 

کسی در را بازکند

ودر اطلسی چشمانش 

 شعر بریزد

💫✨☄️✨💫☄️

صبر کن

زنی در میزند

با کاسه ای از دل

کمی از کوچه ی لبهایش را 

نذر کن روی لبت

 

 ماه در دست نشسته اش را بگیر

ودر گوشه از

 ترانه همین عاشقی پنجشنبه ی ما 

با او برقص

ومستانه

شعرش کن در جایی آز آغوش ماه

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

☘️🌈✨🍀

 

 

 

گاهی دلم میخواهد 

ماه را 

بادکنک کنم 

وبا نخی از دل تو

میان کوچه های کودکی ام 

رقص دهم

نگو نمیشود

که من با همین رویا شاعر شدم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

صدایم کن

تا صبح را

 از لبهای تو آغاز کنم

و چشمانم را

 روی صورت خورشید وش تو

 به رقص بنویسم

بگذار آیه های قشنگ این صبح را

 روی موهای تو بریزم 

و خورشید

 

#احمد طاهری (م.آ بی)

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ اندکی در من بنویس

از صبوری گیسوی تو 

بر شانه نشسته روی دستم

راه برو در خیال خوش 

یک ترانه از روسری دریا

میخواهم چادر نماز شب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

میخواهم بعد سالها 

من از چشمانت خواستگاری کنم

روی حوصله روسری تو بنویسم

پروانه موهای تو دیدنی است

اینجا میخواهم برای مرگ نشسته بر دلم

عروسی بگیرم

میخواهم فراموش کردن راه بسته کوچه را

پشت عکسها یت بنویسم

نمیدانم چرا

 رو به دریای عریان کوچه ما

هیچ آ رزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرار نقاشی ما نیست

بیا

وبگذار من از راه چشمان تو

راه شیری 

آسمان ترانه را بنویسم

ساده بیا 

ودر گوشه ای

 از این شعر بنشین

-

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌈💙

 

 

 

سر به سرت که میگذارم 

میگویی شوخی نکن 

سرم را به شانه هایت تکیه میدهم 

داد میزنی: زود است حالا 

 

 این سرم را کجا بگذارم 

که تو هم باشی 

 

#احمد طاهری (م.آ بی)

 

 

‍ مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل می نویسیم

مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل 

می نویسیم.....

 

 

#احمد طاهری(م.آ بی)

 

 

 

🌈💙

 

 

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه بهشت

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده 

شب را 

 آلوده با وحی دل 

می نویسیم

#احمد طاهری(م.آ بی)

 

 

 

باید زنی را عبور دهم

از خاطره نقش جهان

تمام گنبدهای فیروزه ای را

نقش کنم بر زیبایی اش

 

باید زنی را نقاشی کنم 

بر صلیب

کلیسا یی در جلفا

شاید دست زنی را بگیرم

 

{احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

مسیح را 

به شراب عشقم خوانده ام

وصلیب دلم را 

تا غروب اهالی ایمان

بر گلدسته های مسجد پنهان کردم

منجی عاشقی در راه است

و برای غروب هایمان 

از دریا 

عشق درو میکند

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

در بازی این دف چو پدیدار شدیم

رستیم زبند و با خدا یار شدیم

ما نیز نگاهی به ره غم ندهیم

دیدیم فروع راه و بر دار شدیم

 {#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

بیا باران را بهانه کنیم

قدم بزنیم با چتری از شعر

 و تو 

باران را نقاشی کن 

از رنگین کمان نگاهت

 وگاهی بی بهانه 

اندکی ببار 

برآغوش خسته این شعرم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ اندکی در من بنویس

از صبوری گیسوی تو 

بر شانه نشسته روی دستم

راه برو در خیال خوش 

یک ترانه از روسری دریا

میخواهم چادر نماز شب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

میخواهم بعد سالها 

من از چشمانت خواستگاری کنم

روی حوصله روسری تو بنویسم

پروانه موهای تو دیدنی است

اینجا میخواهم برای مرگ نشسته بر دلم

عروسی بگیرم

میخواهم فراموش کردن راه بسته کوچه را

پشت عکسها یت بنویسم

نمیدانم چرا

 رو به دریای عریان کوچه ما

هیچ آ رزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرار نقاشی ما نیست

بیا

وبگذار من از راه چشمان تو

راه شیری 

آسمان ترانه را بنویسم

ساده بیا 

ودر گوشه ای

 از این شعر بنشین

-

{#احمد طاهری.م.آبی.}

احمد_طاهری.م.آبی

در یادم که مینشینی

‎بی اراده دلم تو را مینویسد

تمام تنم بودن تو را میخواهد

 

و ملتمسانه بوسه از تو میگیرم

‎تا روی پوست بدنم برقص آیی

 

#احمد طاهری(م.آبی)

 

 

 

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

🌸

 دیشب از سینه ماه

فلسفه نوشیدم

نردبان گذاشتم 

و چشمانش را با غزل سرمه زدم 

مهتاب گرفتم از دلش 

برای کودکی عزیز

 مادیان عصیان زده

همان داستانهایی که ملتمسانه 

برای آغوش عریان 

از ناز و کرشمه دختر همسایه 

قند تراشیدیم

                روی آسمان سرش

امشب کمی بیرحمانه

از گویش بوسه های تو بود 

شاید

درست یادم نمی آ ید

که من

تنها بودم در شبی 

از چشمان تو مست

ماه را لبریز کردم

در آغوش مه گرفته یک شعر

امشب هوس خوابیدنم 

 زیر نور ماه است

پک زدن به یک سیگار 

عاشقانه با مهتاب

ومجنون وار

 شعر شانه کنم

روی موهای 

لیلی شب ام

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾🍂

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

🍃🌺

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

‍ خسته میشوم

از عکس خودم

در قاب آینه تو

وقتی بی بهانه

مرا به سویی میکشانی

که نیستم

 و دوباره با عکسی تنها میشوم

مینویسم

و هرشب 

در مهتاب یک شعر

موهای ماه را در تنهایی شانه میزنم

وبرای خاتون بیقرار یک عشق

مدام از ترانه دلم 

مهتاب میچینم و ارغوان

تا در تحویل خوش یک عید

بوسه بگیرم از آسمان

 

دوباره خسته ام  

از نبودن آینه قشنگ تو

خسته ام 

از 

 آنطرف خیابان

انبوهی از قدمهای تو

خط کشی اتوبوسی از حجابت

موهایت مثل شعر

 نجوای خیابان آزادی

روسری بنفش تو 

امواج شعارهای رویای باد

خاطره میشوی در خیابان چشمم

لبخندت را بوسیدم 

توی اذان بی وقت گشت ارشاد

ماه میان لبخند نمازم نبود

حالا شکوه رقص تن تو را

نقاشی میکنم برای خدا

تا کسی میان گشت و شلاق

 به گلدسته ایمان تو 

نگاه نکند

 

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾🍂

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

🍃🌺🍂

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

 

امشب 

 قلم از ترانه شوق تو

در بداهه ماه ماند

آسمانی ام کن

میخواهم 

 اندکی 

تو را بنویسم

#احمد طاهری.م.آبی.}

 

بداهه

 

فرقی نمیکند

آفتاب بیاید

یا ماه از آسمان برود

زیباترین خورشید 

همیشه پیش چشمانم تویی

همیشه صبح را 

تو شعر میکنی 

بر دفتر زندگی ام

 

#احمد طاهری م.آبی

 

شب قصه ای را

تا ماه

 نیلوفری دلت میکنم

قدری از بوسه ستاره

برای شب نبودنت شعر میشود

در دفتر دلم

امشب تمام عاشقانه هایم

درخواب تو نشسته

#احمد طاهری (م آبی)

 

 

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

 

دلم مینویسد گاهی

مشک را

 

مشکی از بیقراری آب

آبی نوشته شده 

با زمزم صدای تو

 

گاهی ماه بانوی ترانه ها 

باهمین سادگی یک جرعه آب 

دعوتم میکند به اشک

 

من هنوز منتظر آن مسافر آب

نشسته ام

 

با کوزه ای از شعر و شوق

بربلندای گیسوی تو

 هزار نغمه می زنم 

تا اندکی از حسرت آینه را

برایم عاشقانه

نوازش کنی از ماه

 

یا تحویل سال دلم را 

تو بوسه کنی بر دلم

 

من نشسته ام سر راه

 همین آمدن آینه وماه

 

خاتون خوش شعر برگرد

 

 

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

🌾🍂

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

🍃🌺

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

گاهی 

ماه بانوی ترانه ها 

باهمین سادگی یک جرعه آب 

دعوتم میکندبه اشک

من هنوز 

منتظرآن مسافرآب نشسته ام

با کوزه ای ازشعرو شوق

بربلندای گیسوی زنی

ازاهالی ماه نوشت 

همین ترانه بیقرار

 

#احمدطاهری(م.آبی)

 

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

🌸

باید میگذاشتی

درسادگی نقاشی ماه

 ورویای این شب 

 اندکی تو را

 تا بوسه ماه بنویسم 

مگر اقرا ر همین کوچه نبود

 که هر شب

 روی شعری از موهایت

 دستهایم قلم شود

 در جستجوی واژه نوازش

 

یادت هست

 بوسه هایمان را تقسم کردیم

 در ترانه ای از ماه و لب تو 

 

حالا سمتی از نور نشسته 

این ستاره ی بیقرار 

 و در این شب

تو با زیباترین شعر 

 اقبال قشنگ تن مرا در آغوش بگیر

 

هنوز من اینجا 

ساده با پنجره ی 

شب این چشمانت

 

 نقاشی خواب تو را

دارم با رویا سوزن میزنم

 بر شب این آسمان و

خواب بی دریغی از رویای خوش تو

 

 امشب

آغوشم را محکم تر بنویس

 

خورشید نبودنت

 

دارد با صبح می آید

تا تمام رویایمان را به باد بدهد 

اندکی از شعر آغوشمان را

 دوباره بخوان

 اینجای شعر

تو رویای هر شب منی

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

🍃🌺

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

🌸

مهربانی شما را

از سطر شعر 

و گونه ماه ربودم

 کنار خدانشستم 

به بوسه تو 

در فروردین همین ترانه

 

 فرشتگان گوش به نجوای دل

 در خروش دف 

 مستانه رقص زدند

این تن تو را در من

 

 تا ماه نوشتند

نوازش خاتون بیقرارم را بر شعر

 

 🌱🌱🌱

 {صبر کن اینجا ی شعر

قدری شراب بریز 

خاتون خوش قصه ها

بر سیمین دریا

بچه های آسمان

کاسه شعری برای من

بگذار ماه نیمه تمام دلمان مست شود}

 

امشب با ستارگان

 بر صورت ماهت

 لالایی مینویسم

 و موهایت را

 غرق خوان بوسه ی شب 

و اندوه دریا میکنم

 

همین شعر مست را

گوشه ای نجوا کن

بر دل دریا و من

 تا با ماه نشان کنند

تمام دلبری تو را...

بر دل من

 

#احمد طاهری(م.آبی)

 

 

🌾🍂

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

🍃🌺🍂

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

💓🌿💓🌿💓🌿

🌿💓🌿

💓🌿

 

چشمان تو

 به ده سالگی شعرم بر میگردد

به وقتی که 

پرچم های سیاه بلند شدند

و شهیدان شعر

 این تن زخمی کوچه را 

به خاک دادند

ومن دور روسری تو

 طبل زنان 

حسرت بوسه ها را

 بر تابوت شهر ی گلگون

 نقش دادم

 

هی ترانه نشسته

 روی شعر کودکی ها

مرا آزرده به شعر بیقرار دلت 

به اسم جنگ

 روی چشمت بنویس

 

در شبی از قطار رویایمان

که از کویر ترانه ها ی داستانمان می آمد

اینبار تو در قصه ای 

دستها را خیال کن

تا عروسان رفته از کوچه خاطراتمان را

دوباره لباس بخت بپوشانیم

واز زاینده رود خشک چشمانت 

روی جنگی از مژگانت 

نجوا کنیم

 

ما چند بهار این انقلاب دل را

 غو غا دهیم به سکوت

تا شب آرزویی برسد

و دعا کنان

 بر روی آسمان دل معشوق 

بوسه بریزیم

امشب به دل گلزار عاشقان شعری بگو

 روی میدان مین 

همین حس آغوشت

 

بیا هلهله کنان

 عبور دهیم عشق را روی دلمان

 

به باغ اناری بی بی برویم

دستم را بگیر

 و مرا در شب آرزویی

 روی خانه 

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

🍃🌺🍂

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

احمدطاهری (م.آ بی)

 

 

‍ گاهی که نشسته ام

 و در یک نقاشی 

موهایت را میبافم

و تو همش عجله داری تا بروی

میبینمت که

 حواست به ساعت موبایل روبروست و

 من مدام یواشکی طولش میدهم

این بافتن عمرم را

و گاهی طوری که متوجه نباشی 

موهایت را میبوسم

عطرش را به مشام میکشم

 

{اینجای نقاشی ام

وقتی آنای ماه

برایم چایی می آورد

میگوید 

:تو که دوباره تو فکری

ومن نگاهش میکنم}

 

دارم فکر میکنم

چه رنگی را 

روی موهایش بریزم

تا وقتی شانه 

توی آن میرقصد

خورشید راروی دلم تداعی کند

حالا خطی میکشم

 روی دریاچه ارومیه چشمانش

و خودم را 

وسوسه میکنم توی رفتنش

مقداری مهتاب 

روی صورتش میکشم

 

سرمه به ابروی طناز و 

اناب 

باغ بی بی به لبهایش

 

چتر از سرش بر میدارم 

تا آفتاب به رنگ موهایش برسد

 

حالا میخواهد برود 

از میان نقاشی و من 

 

اورا میان باغ رقص میدهم

به دریا میکشم

 و روسریش را 

زمزمه میدهم در باد

بوسه به خاتون خوش شعر میکشم

وتا دریا 

و ماه بدرقه اش میکشم

چایی سرد را نگاه میکنم

و بی محابا داد میزنم:

 

یکی نیست این نقاشی را قاب دل من کنه

🌾🌾🌾🌾🌾

(از پاره نوشته های نیمه وقت دفترم

نوشته #احمد طاهری م.آبی)

 

#احمد طاهری(م.آبی)

 

 🎀                         

📝

💓🌾🌾

🌿💓🌿

💓🌿💓🌿💓

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

🍃🌺

 

‍ سلام ای عشق

سلام ای تشنه از سعی 

صفا از دل و مروه از جمال خورشید نوشته

تشنه ام

تشنه آ ب حیات 

از کوزه به اقرار نوشیده تا تو

مرا به بیابان قربانی ببر

دستهایم در شکوه بند وآسمان

تیغ مهیا است

برنده تا جان 

بر گلو بگذار

قسم بر آ یه چشمانت

 قربانی از آسمان نمی آ ید

عاشقانه ها را بریز بر جا نمازم

این اسماعیل گونه از قربانی عشق به نماز است

 

راه کعبه میبندی بر حریم دل من به شور و ناز

 

سنگ نشان میشوی 

رخساره به رفتن ندارم

تشنه ام

پای رفتنم نیست

 

با خدا نشسته ام

با هزار بهانه

 

از سجود دلم بلند نمیشوم

 

حالم را خدا میداند

 

دلم را خدا میبیند

 

بلا را به نجوا خوانده ام

 

این دل می از بلا مینوشد

 

این باران رحمت کجاست

 

این صدای خوش خدا کی می آید

 

این راه مستقیم نوش دارو را 

را بر دلم کی جاری میکند

مرگ مستانه در راه است

نوش دارو را به من بده

راه مستقیم این شور و احساس چشمانت کجاست

 

خدا را دارم 

نشان میگیرم به وسعت تشنگی تاریخ

 

با من جاری باش تا پای جان

 

من لبخند خوش خدا را میبینم

 

ای عشق تو چه میدانی 

خدا در جاری این بیقراری چه خوب مینشیند بر دل

 

صاف میکند مرا

 

راهم میدهد

 

وبر شراره بیقرار محبتی آسمانی دلم را میگیرد

 

اندکی بیقرارم من

 

در چله تابستان این تن تو

باران بر من میبارد

 

خیس از ترانه قشنگ خدا

 

مژده میدهد مرا به فردوسی از نگاه تو

 

قلبم را صاف میکند

در نجوای آغوش تو

 

نجوای دلنواز دف و آینه و قرآن

دور میگرد بر آسمان و من

 

سماع میروم

 

خروشی دارم دف در گردش مستانه ها ی بیقرار

مژگان نفس گیر آسمان دل را 

حراج میزنم تا دل

 

خدایا تو مرا میبینی

این سهراب زخم ندانم ها را دارد

نشسته بر دل نوش دارو

تا کسی بیاورد

وبر زخم بنشاند

زخم کرده

دلم را که میشنوی 

بر من بگو کدام ماه را 

بر شانه من نشاندی

 

خدایا بار امانت تو سنگین شده

این عشق از شراب بر تن میرقصد

این بار امانت را طاقت من نیست

 

این جه امتحانی است

 

این غلغله نا به هنگام عشق است که مرا نجوا میکند

 

من دخیل بر دست تو بستم

 

بازوی تو را با گریه نوشتم

 

تو مرا ماه بده

به بیگناهی از آتش میگذرم

 

مهر بگو

 

بگذار تا زلال شود آینه بیقرار دلم

 

کدر شده آینه دلم

 از ندانستن رازها

 

این رازی است 

یا مثال عاشقانه ماه بر دلم 

 

نجوای اشکهای مرا ببین

من شفاعت ماه شدم

و چله آفتاب را 

تا او 

نورانی کردم

 

-

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

🍃🌺🍂

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

‍ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂طرح یک داستان

🌿🍂 

🌸

 

"""""برای علمدار آب """"""

 

نشست روی اندوه پنجره

گفت درد دارم

دکترها دور تخت بودند

من بیقرار باران که دوباره بیاید

نشسته بود و توی درد چنبر زده بود

وصدایی در گوشم 

مثل یک ملودی

: من دیگه جاده عمرم تمام شده باید برم

من اما دانه امید 

به گنجشکهای غمگین دور پنجره دادم

یکی در گوشم خواند

بیا بریم هیئت

☄💫☄☄💫

صدای طبلها

رنج پرچمهای بر دوش نشسته

همه غوغای نبودن تو را در دستم میخواند

ترانه میان هیئت نبود

صدای گریه ای از دور تخت این ترانه 

بیمارستان شمع شده بود

طبلها صدای حزن دلم را بیشتر میکرد

 

صدای سقایی مرا کشاند آخر هیئت

پیرمردی اب میداد به آهالی هیئت

 نشستم روبروی مشک

دستهایم را التماس کردم

تو میتونی این بخت ماه را از تخت بلند کنی 

ما ترانه نداریم

کاسه آبی روبروی من ایستاد

 چنگ زدم به مشک

صدای مردم در گوشم

آن میر و علمدار نیامد

آب را روی آب ریختم

وتا بیمارستان دویدم

 در اندوه شمع ها

 

همه بی امید از این کورسوی شمع

☄☄☄☄☄

من ترانه را از ماه میگیرم

حتی میان درد و رفتن ها

شمع شدم و آب

سوختم

مست از خود

سقایی روبرویم میجنگید

مشک سوراخ بود

بی آب

یا علمدار من آب میخواهم برای این ترانه بیمار

بچه های خیمه در هیا هوی آب

تیرها رو به سقا

مشک سوراخ تر

امید نبود

یا سقا لا اقل خودت بیا

نگاه دوخت علمدار به آسمان

بی آب بیایم

یا خدا این چه غوغایی است

بیمارستان تمام خوش را شمع کرد 

روی جسم نحیف من 

تا رفتن ترانه را بیشتر ببینم

دف بر داشتم

سما گونه تا ماه نواختم 

و به دل دشت رفتم

این دشت بلا و نی محزون من

تیرها به دف نمیخورد

روبروی اسب عباس بودم

دف از دستم افتاد

یا عباس این علم مهر کجاست

من قطره آبی میخواهم برای شفا

تشنه ای روی تخت بیمارستان دل من

 

سقا نا امید از آب 

و صدای شیون در گوش من

🍂🍂🍂🍂🍂

آن سید و سالار نیامد

 

من نا امید از آب

چتر زدم در باران گریه

در دلم غوغا

میان این میدان بلا بود یا روی بخش جراحی 

بدنم پر از تیر 

نشستم و روی مشک هزار تیر خورده چنبر زدم

صدایی در گوشم نجوا میپراند با افتاب

 

آن میر و علمدار نیامد

 

خسته در شورو حالی بیقرار 

خودم را به تخت پای تمام ترانه ها رساندم

دست کشیدم روی نبض 

ایستاده بود و حیاتی نبود

 

یا ماه

یا ترانه بیقرار

آب نیست

کودکان هم تشنه

یا علمدار تو بیااااااااا

تنها

اگر نیایی ترانه برای انتظار ما نیست

یا علمدار مهر

برای تولد این آینه بیا

💫☄💫☄💫☄💫

چشم دوختم به لبهای خیس ترانه

و اشکهایش که خیره به سبزی شال من 

گفت : آب نوشیدم

آب آمد

سقا برای تولدم آب آورد و ترانه

اشکها به من گفت

تولد آینه را پر از مشک کنید

 

شمعها را از بیمارستان جمع کردم 

و میان شام غریبان گم شدم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

🍃🌺🍂

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

 

‍ """""""""موهایت را باز کن"""""""""""""

باور نکرد 

 وندید

حتی در شبی که تو 

مستانه با مهتاب میرقصیدی 

رویا از پنجره همین باز مانده قصه ما جاری شد

وروی داستانهایمان نشست

پری خوان پرده دلم جاری شد 

روی گیسوی ناز تو 

وقتی چایی را بهانه کردی 

تا توی راهروی ماه قدم بزنی 

ودل از این نقاشی 

مانده بر دلم ببری

بوی گل اقاقی از دامن چین چین کوتاه روی زمین جاری 

و عطرش رقص شد برمشام 

 همین پریان آمده 

در مهمانی زیر نور ماه

 فکرش را بکن 

بهانه دیدن تو

 در باغ قشنگ انگور ومهتاب

وچشم زدن بر شط آسمان 

و ابروی تو

 

حا لا تو تنها نشسته پشت یک میز 

و قلمی از هزار بهانه 

در جاری لبهای ستاره مینشینی 

قوس صورتش در نگاهت

مدام لبهایش را ترنج میزنی با بوسه

✨💫☄

هی تولد نوشت اردیبهشت

چرا اینجا نشستی مینویسی؟؟

☄☄☄

میخواهم یک دردی در من ساکت شود

بگذار تو را بنویسم

دوباره چایی در دستت بگیر

کنار آینه بایست

موهایت را باز کن 

تا دوباره تو را مستانه بنویسم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

 این بهانه به دل دعا کنید

کودکان فغان به غوغا دارند

مشک را دست به دست میان دلتان چرخ دهید

دوستان دعا کنید 

 حضرت عباس یک تاریخ ایثار و آب بیاورد

کودکان که رنج آب را 

از روضه هایمان یک عمر است میکشند

من آب را میخواهم

میخواهم برای زلالی بی دلیل دلهای تشنه خودمان

عباس

 این مشک سوراخ را به جان بگیر

به اندیشه های ما آب برسان

من تشنه ام

تشنه گوهر دانستن

ودشمنان زیادی پشت خیمه این کتاب نشسته اند

تا عباس آب بر جاری دل ما نرساند

دوستان فغانی دوباره کنید

که نگذاشتند 

حضرت عباس ها ی این تاریخ 

 آب از زلال آسمان بر ما رسانند

ما تشنه و تاریک

 همین نیامدن علمدار شدیم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

 

 

‍ انگار ناقوسی در دلم 

مینوازد شعر دیگری

و چشم در غروب یک آینه

به صلیب نشستم

دلم قلاب شد 

در نجوای آواز تو 

هنگامه با کلیسای نگاهت

 

وقتی لبهای تو را نوشتم

بی دین شدم

دستهایت آب مقدسی بود بر دلم

 

بی مرز تمام روسری تو را  

به شعری نوشته شده 

پای مریم مقدس دادم

 

مسیح را 

به شراب عشقم خوانده ام

وصلیب دلم را 

تا غروب اهالی ایمان

بر گلدسته های مسجد پنهان کردم

منجی عاشقی در راه است

که از همین غروب می آید

واز سوگ ماهیان در خاک

برای غروب هایمان 

از دریا 

عشق درو میکند

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

‍ همیشه سر قرار

این عشق 

دیر میرسیم

دیر می آیم به وعده چشمانت

 دوباره دیر میشود

 تا طعم قشنگ لب تو را

 نقاشی کنم

 

همیشه یادم میرود 

روسری را

 از کیف در بیاورم 

وهدیه کنم 

روی موهایت 

همیشه این شعر دیر 

 

به دست تو میرسد

 

#احمد طاهری (م.آبی)

 

💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

 

 

بیا امشب برویم

 قدری ماه 

از لبهای معشوقه 

خیالی ستاره بدوزدیم

دامن چین چین ترانه را بیاور

من عکسی از خاتون ماه دارم 

برای پرواز

میخواهم فقط کوچه کودکی ام را 

عاشق کنم

بی خیال حتی 

یک آینه و شمعدان فرسوده

عروسش را 

من از شعرهایم می آورم

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

 

 

 

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

🍃

💐🌾🍀🌼🌷🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘

احمد طاهری .م.آبی

‍ اندکی در من بنویس

از صبوری گیسوی تو 

بر شانه نشسته روی دستم

راه برو در خیال خوش 

یک ترانه از روسری دریا

میخواهم چادر نماز شب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

میخواهم بعد سالها 

من از چشمانت خواستگاری کنم

روی حوصله روسری تو بنویسم

پروانه موهای تو دیدنی است

اینجا میخواهم برای مرگ نشسته بر دلم

عروسی بگیرم

میخواهم فراموش کردن راه بسته کوچه را

پشت عکسها یت بنویسم

نمیدانم چرا

 رو به دریای عریان کوچه ما

هیچ آ رزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرار نقاشی ما نیست

بیا

وبگذار من از راه چشمان تو

راه شیری 

آسمان ترانه را بنویسم

ساده بیا 

ودر گوشه ای

 از این شعر بنشین

-

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌈💙

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ مهربانی هایت را

شانه زدم به نجوای یک غزل

 کنار نقاشی خوشی از خدا

✨💫

 فرشتگان گوش به دل

 در خروش دف 

 رقص زدند مستانه با ترانه

 تا ماه

مهتاب همین دل را

💫✨

 

چادر نماز همین ترانه های قشنگمان را

بر سجاده بوسه 

به نجوا نوشتم

💫✨

بهار جنگ را گل نویس 

اشاره از ترانه و 

هم آغوشی نماز شب چشمانت کردم

 

💫✨

امشب با ستاره

وکمی از شکوه قشنگ روسری ترانه

 

 بر صورت ماهت

 لالایی مینویسم

💫✨

عطری از ترانه میگیرم

روی مژگان خوش چشمانت 

نگاه از مهتاب میریزم

در شعری از اندامت

💫✨

عاشقانه در شبی

 از منزل دلم

خانه آرزویی میسازم

 

 و موهایت را

 غرق خوان بوسه ی شب...

همین شعر مست میکنم

💫✨

حالا گوشه از دلم بنشین

کرشمه ای از بیداد دل را

 نجوا کن

 

 به رقص آر 

خواستنت را

                       بر این ترانه عاشق

💫✨

 تا مهتاب  

تا ماه اشاره کند 

تمام دلبری تو را...

 

 

#احمد طاهری م.آبی

✨✨✨✨

احمد_طاهری.م.آبی

‍ """""""""""""""شعر مرا بده""""""""""""""""

 

اول تو شعر گفتی

برای چراغ همسایه

طویله میخ اش را به ناز همین شعر

روی کمر ما 

با بیتی از ستم را نوشت

✨💫

چادر نمازت را برای عشق بازی دزدیدم

غسلش دادم با شعر

و گونه قشنگ غزل نبود عشق

 

امروز مرد شتر سواری 

کتابم را برای اعدام برد

ما همین کتاب را 

بیشتر نداشتیم

 

وچشمان دوست دختر معصومی که 

منتظر یک یخچال دست دوم نشسته

 تا با تابستان 

ویخ نوشته شده در زندگی اش 

کمی ماه عسل بخرد 

 

برای ماه نشسته در آسمانش

✨💫

راستی ماه آبستن شعر است

من در هیا هوی آمدن های بیقرار کسی

سینه ماه را میخواهم بگیریم 

و مثنوی بنوشیم

شاید شتر عدالت 

بچه نا خلف خودش را در این کوچه 

متولد نمازمان کند

 

هنوز یادم نرفته 

اولین شعر را تو گفتی حوا

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

احمد طاهری .م.آبی

‍ بهارترنج میزند 

 واژه به واژه 

در خواهش خوش تو

شب بو و اقرار قشنگ این تو

رقص روسری تو در باد 

نقاشی خیال انگیز من است

و جادوی 

این شعر ساده مینشیند 

روی لبهایت

 

رقص میدهد مرا 

 در آغوشی از ترانه تو

حالا به دل آی

دوباره مست شعرهایم شو

وعده بوسه هایمان 

را برای بهار

و اقاقیای دامنت نوشتم

 موهایت را 

دست نوشت نوازش آخرین غزل

همین بهار می کنم

 

 قدری از این روسری نوشته شده 

در بنفش دلم را 

ساز کن برای بهار

من سالهاست 

بهار را ندیده ام

 

احمد طاهری(م.آبی)

 

 

 

🌹🌙✨💫

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃 

🍃🌺🍂

🌿🍂 

🌸

تمام دلخوشی اش 

 شعر بود

وقتی ماه را می سایید 

روی آش نذری چشمانش

ودر شب پنجشنبه ی  

عشق های رفته از کوچه

حلوای عزایی را 

زعفران میزد

 برای عاشقی کردنش

✨💫☄✨💫☄

یکی دو سطر شعر میکوبید به در

توی دستش 

کاسه آش زعفران و دل

 

حالا کاش کسی بیاید 

از اهالی نوشته شده 

روی گلهایی که

 در رویا رقص میدهد هرشب

 

کاش امشب 

کسی در را بازکند

ودر اطلسی چشمانش 

 شعر بریزد

💫✨☄✨💫☄

صبر کن

زنی در میزند

با کاسه ای از دل

کمی از کوچه ی لبهایش را 

نذر کن روی لبت

 

 ماه در دست نشسته اش را بگیر

ودر گوشه از

 ترانه همین مردگان پنجشنبه ما 

با او برقص

 

{#احمد طاهری.م.آبی.}

 

🌾

🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃

 

احمد طاهری .م.آبی

باید زنی را عبور دهم

از خاطره نقش جهان

تمام گنبدهای فیروزه ای را

نقش کنم بر زیبایی اش

 

باید زنی را نقاشی کنم 

بر صلیب

کلیسا یی در جلفا

شاید دست زنی را بگیرم

 

{احمد طاهری.م.آبی.}

 

احمد طاهری .م.آبی

مسیح را 

به شراب عشقم خوانده ام

وصلیب دلم را 

تا غروب اهالی ایمان

بر گلدسته های مسجد پنهان کردم

منجی عاشقی در راه است

و برای غروب هایمان 

از دریا 

عشق درو میکند

{احمد طاهری.م.آبی.}

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل می نویسیم

مسیحا

 بدنام شده در کوچه ی حرامیان شعر

 گمشده در سکوت صندلی خالی

 رستوران پرنده مرداب را 

در یاد نوشت خودمان داری

اهورا نام من

بگذار هم آ غوش نکبت بار

بوسه پیامبر زنی باشم

در جهنم آ خرین چوبه دار

از فروکش آخرین روسری سفید

ماشراب از حوصله 

بهشت میگیریم

ودر جهنم

  در رختخواب آخرین فاحشه ی

   آیه هایی 

 از چشمان

 مسلمان شده اش

شب را 

 آلوده با وحی دل 

می نویسیم.....

 

 

احمد طاهری(م.آ بی)

 

🌈💙

احمد_طاهری.م.آبی

‍ اندکی در من بنویس

از صبوری گیسوی تو 

بر شانه نشسته روی دستم

راه برو در خیال خوش 

یک ترانه از روسری دریا

میخواهم چادر نماز شب قشنگ تو را

 روی ماه رقص دهم

میخواهم بعد سالها 

من از چشمانت خواستگاری کنم

روی حوصله روسری تو بنویسم

پروانه موهای تو دیدنی است

اینجا میخواهم برای مرگ نشسته بر دلم

عروسی بگیرم

میخواهم فراموش کردن راه بسته کوچه را

پشت عکسها یت بنویسم

نمیدانم چرا

 رو به دریای عریان کوچه ما

هیچ آ رزویی روی مژگان چشمان آهوی

بیقرار نقاشی ما نیست

بیا

وبگذار من از راه چشمان تو

راه شیری 

آسمان ترانه را بنویسم

ساده بیا 

ودر گوشه ای

 از این شعر بنشین

-

{احمد طاهری.م.آبی.}

🌈💙

 

احمد طاهری .م.آبی

‍ خسته میشوم

از عکس خودم

در قاب آینه تو

وقتی بی بهانه

مرا به سویی میکشانی

که نیستم

 و دوباره با عکسی تنها میشوم

مینویسم

و هرشب 

در مهتاب یک شعر

موهای ماه را در تنهایی شانه میزنم

وبرای خاتون بیقرار یک عشق

مدام از ترانه دلم 

مهتاب میچینم و ارغوان

تا در تحویل خوش یک عید

بوسه بگیرم از آسمان

 

دوباره خسته ام  

از نبودن آینه قشنگ تو

خسته ام 

از نبودن کسی

 

احمد طاهری.م.آبی