سیاه - سفید
پخش می شود در اتاقم
می نشاندم روی صندلی
از انگشتهایم ؛تار می وزد
از لبانم؛
ترانه ای که دلتنگی, جهان است
هر شب درونم
زنی
با گیسوان,آخته
می رقصد...
#مانی_امانی (محمد حسن جنت امانی )
بدون تو
صبح مردی هستم
که دیروز ازکار اخراج شده است ...
#مانی_امانی (محمدحسن جنت امانی)
دریچه ها را گشودم حتا
پنجره و در که جای خود دارند
اما نه!!!
تو که نیستی
خوشبختی در تاریکی دنباله داری گیر کرده است
سر آمدن به خانه ی این مرد را ندارد...
#مانی_امانی(محمدحسن جنت امانی )
#شعرمانی
این روزهای من
سینه سرخ عاشقی است
نشسته بر شاخه ی خاموش
دلتنگی اش را بغض کرده است ...
#مانی_امانی (محمدحسن جنت امانی)
#شعرمانی
آه
ثانیه ها
ثانیه ها
ثانیه ها
چقدر اورا بدهکار منید!...
ثانیه های بی او در تلف عمر من!...
ثانیه های بد!!...
#مانی_امانی(محمد حسن جنت امانی)
#شعرمانی
دستهایت گرفتنی بودند
و این رسالت آن روز من بود
درآن پیاده رو...
لبهایت چشیدنی بودند
و این رسالت آن لحظه ی من بود
برآن نیمکت...
من پیامبری کوچک بودم
نازل شده
برای تو !!
و تو
چاره ای جز
ایمان به رسالت من نداشتی...
#مانی_امانی ( محمد حسن جنت امانی)
#شعرمانی
این هم نسیم
می خواهد ترا در آغوش بگیرد
از کوچه های زیادی گذشته است
در ها و درزهای زیادی را سرک کشیده است
چهره های غریبی را واکاوی کرده...
بدون تو کامل نمی شود -این نسیم...
صبح آرام شعرها و شور ها!!
از خانه بیرون بیا!!
خوشبختی روز، به این است که باتو آغاز شود...
از خانه بیرون بیا و خنکای لبت را به این وامانده ببخش تا جان بگیرد و
در موهای دلبران بپیچد و رستاخیز عشق رقم بخورد...
#مانی_امانی (محمدحسن جنت امانی)
#شعرمانی
...ومثل همیشه
اتفاق نیفتاده ای در تقویم قرار ها
دوشنبه ولو شده روی میز کارم
مثل همیشه
چشم هایی تلو تلو می خورند در من
هی روزنامه ها
مرا ورق می زنند
سیگار پشت سیگار لبم را می شعلند
دارم از درد سر
زمین راقورت داده ام جای دیازپام
حالا چه خاکی توی سرم کنم ؟!
کجا کپه ی مرگم رابمیرم؟!
چند فرسنگ بالا بیاورم
بیفتی در آغوشم؟!...
از مجموعه "جا داده ام خودم رادر این چمدان که از سفر پراست "
#مانی_امانی (محمدحسن جنت امانی)
#شعرمانی
👇🌹👇🍀👇🌹👇
نزدیک تر بیا!!دوش به دوش من ...
فصل -فصل عاشقانه هاست
گفته باشم!
پاییزتمام شود
بهانه برای قدم زدن کم می شود!!...
#مانی_امانی ( محمد حسن جنت امانی)
👇🍁🍁🍁🍁👇
اعتیاد
شاخ و دم ندارد
همین که یک روز نبینمت
دست و دلم به زنده گی نمی رود
معتادم!!...
#مانی_امانی (محمد حسن جنت امانی )
#شعرمانی
گنجشکی
لب به اعتراض گشوده
گنجشکی می خواند
گنجشکی دلبری می کند
دسته ای گنجشک روی سرو کول هم می پرند
کلاغی نوک نوک درخت غار غار خودش را دارد
دارکوبی بر تنه ی میانی درخت نک می کوبد...
چه دموکراسی عجیبی برپاست روی درخت نارنج...
#مانی_امانی (محمدحسن جنت امانی)
#شعرمانی
رختخواب کوچکم را پهن می کنم
ومامانم برایم قصه می گوید
اگر قصه نگوید؛ تا صبح خوابم نمی برد
اگر قصه نگوید من ناراحت می شوم
وگریه ام را به مادرم می گویم
تا خوابم را بشنود...
#وانیا_جنت_امانی
#نه_ساله
#خرداد- 93
#شعرمانی