ترا دیـدم که در دل خـانه کـردی
شرابِ سرخِ خود پیمانه کـردی
تـرا دیـدم که آن زلـفِ پـریشان
بـه دستانت کـمی هم شانه کردی
#ابوالفضل_شمسی
👇👈
وقتیکه تـو رفتی دل بهرِ تو پر زد
دنبالِ تو هر جا هر کلبه ای در زد
شد مرغِ مهاجر ٬ یک عاشق شیدا
بـر هـر چمن و باغ از بهرِ تو سر زد
#ابوالفضل_شمسی
👇👈
تـو همان لُعـبتِ زیـبا رخِ یک رویایی
که ندیدم به جهان مثلِ تو خوش سیمایی
نمک از جامِ کلام و سخنت شـیرین است
کـه ندارد غـزلِ چشمِ کَس این گـیرایـی
#ابوالفضل_شمسی
👇👈
یادش بخـیر چشمانِ تو غزل غزل ترانه شد
در آن شبِ شـور و شَرَر ، نگاهِ تـو بهانه شد
یادش بخیر که مَرهمی به زخمِ کهنه ام زدی
دستِ تـو بـر زلفِ رها ،حکایتی ز شانه شد
#ا_شمسی
کانال 👇
پُر شود این پیاله ام ، زان همه پیمانهٔ تو
من بـه فدای چشمِ تو ٬ نرگسِ مستانهٔ تو
زمانه بی وفا شده ولی تو با وفای من
فدای آن وفای تو خالِ لبُ و چانهٔ تو
#ابوالفضل_شمسی
❣به مِهر❣
ای آفرينندهء كهكشان ها
ای دانشِ بزرگ
ای كه بر من آگاه تر از من هستی !
ای جانِ من
ای هستیِ من
امروز به نيايش و ستایشم
به سپنداریِ روشن ، دفتری باز
به نيايشِ دلنوشته های ناز
با دست های بر افراشته
به دَهِش و بخششِ تو به نياز
ای جهان،دادارِ من ،
ای آرامش دهندهء دلِ من
ای افزايندهءدانش و خِرَد
مَنشِ نيكم را پُر توان ساز
شايستهء ستايش ها از آنِ تو!
بهترين نيايش هايم پيشكش نگاهِ تو
دادارا... مِهرآفرینا...
جان از تو دارم
جانا مهربانی نیز از تو دارم
ای فروزندهء روشنایی
پُر توان ز پيش دارندهء مهربانی
دَهِش و بخششِ نيكویی و بهترين ها را
تنها از پیشگاهِ تو از برای گرانمایگانم خواهان و خواستارم...
تندرستی بر همگان
راستی و اشایی بر خوبان
شادمانی به دل ها
دوستانِ مهرآئین و مهرآفرینم درود
پگاهتان به پگاهی دل نشين بادا
و در سپيده دَمی چنین درخشان بادا
ارادتمندتان:
#ابوالفضل_شمسی
👇👈
🙏🌹🌼🌸🌺🌷💐🍀🍁🌸🍂🌺🥀🍃🌹🌻🌸🌼🌺🍂🥀🍃🌹🌷💐🍀🍁🌺🌸🌼
گفتم که از لبانت یک بوسه هم نشد کام
گفتا دگر مخور غم زد بوسه بر لبانم
گفتم که عذرِ تقصیر در برجِ من چه تقدیر؟
با دستِ مهربانش هم بست لب و زبانم
#ابوالفضل_شمسی
دو چَشمش تا غزل میریزد از دور
ز گیسویَش رسد صد سازِ ماهـور
ز لبهایش غزل نوشم غزل ، باز
ز هر چَشمِ بدی او هم بوَد دور
#ابوالفضل_شمسی
"دلیل"
هر سپیده گواهِ زندگیست
هر لبخند گواهِ شادی
هر درود گواهِ پیوند
هر عشوه گواهِ جدایی
▫️▫️▫️
با هم زندگی کنیم
دَمی ، لحظه ای ، ساعتی ، سالی
پیوندمان را محکم کنیم
با لبخندی ، کلامی ، سلامی
▫️▫️▫️
پشتِ این دیوارِ بلند
سبزه زاریست زیبا
فرو ریزیمَش...
#ابوالفضل_شمسی
"مجموعهء از خاموشی تا فریاد"
گـفتمش آنِ مـنی ، جـانِ مـن آزار مـکن
هـر دَم آن نـازِ خـودت بر سرم آوار مـکن
گـفتمش دردِ دل و خـلوتِ مــا را بنگـر
گفت سخـن بارِ دگـر با دلِ بیمـار مـکن
#ابوالفضل_شمسی
✅
ترا دیـدم که در دل خـانه کـردی
به گِردِ شمعِ خـود پـروانه کـردی
تـرا دیـدم که آن زلـفِ پـریشَـت
بـه دستانت کـمی هم شانه کردی
#ابوالفضل_شمسی
آن لعلِ لبانت همه ، چون جامِ شِکَر ربز
قصدم ز نگه بوده همه ، شُکـر گزاری
من تشـنهء آن تشنه ترین آبِ حیاتم
ایکاش بر این تشنه کمی هم تو بباری
#ابوالفضل_شمسی
👇👈
"مهرِ تو"
در پیِ تو دویده ام ، کوچه به کوچه ، کو به کو
مهرِ تو را تَنیده ام ، ذره به ذره ، مو به مو
بگو کجــا نشسته ای؟تشنه لبی،تو خسته ای
در طلبِ نیازِ تو ، آب کِشَم سبو سبو
عمرِ دگر دهی مرا ، تا که نشان دهی سَرا
طالبِ آن نگاهِ تو ، چهره به چهره ، رو به رو
مسـت و خرابِ رویِ تو ،خانه خرابِ کویِ تو
من نه منم که آن تویی ، تا برسم به های و هو
دل به نسیم بسته ای ، طُرّهء زلف شکسته ای
عطرِ خَمِ زلفِ تو را ،کشیده ام همیشه بو
جانِ مرا نگر صَنَم ، بی تو نمانده بر تنم
تن که مگو بلای جان ، جان بِرَهَد از این گلو
عمرِ دوباره شایدَم ، سر بدهم که بایَدَم
باید و بودِ من تویی ، گرچه بَدَم تو بد مگو
دست نَـکِشَم ز موی تو ، پا نَبُـرَم ز کوی تو
من نکنم اِبای جان ، چون بکُشَد مرا عدو
تا که شهنشهم تویی ، دولت و شوکتم تویی
هم سَر و سِرِّ من تویی ، وگرنه کلّه ام کدو
پیشِ تو من نشسته ام جز تو دلی نبسته ام
دل به دلت چو بسته ام ، دگر مرو ز پیشِ او
من که حریف بوده ام ، نوشِ لبت ربوده ام
که شمسِ تشنه تر منم ،این لبِ تشنه ام بجو
#ابوالفضل_شمسی
مُطربِ چشمِ بازِ تو وَه که چه ناز میکند
دل به هوای کوی تو لب به نیاز میکند
ضامنِ این شکستهْ دل طُرّهٔ زلفِ بازِ تو
چهره مپوش؛دستِ من شانه دراز میکند
#ابوالفضل_شمسی
"بانو"
▫️▫️▫️▫️
قبول کن بانو
ما تا خوابِ کبوتر و رویا خواهیم رفت...
و در کوچه های خیال ، خوش از خاطره ای ، خواهیم بود
که عطرِ ترانه و سبزی ست
▪️▪️▪️
فقط در هَشتیِ خانهء مهر که رسیدی
چند قاصدک ترا منتظرند
از قولِ من به آنها بگو...
بانوی من
ترنمِ باران است
ترانه و تبسم است
▪️▪️▪️
فقط مراقبِ محبوبه های شب باش
که اگر قِشقِرقی به پا کردند دعوتشان کنی
به مهمانیِ ماهیانِ حوضِ نقره و مهتاب
تا آرام گیرند از آرامشت
▪️▪️▪️
من کنارِ همان تیرکِ کوچهء مهتاب ، به انتظارت میمانم
فقط بیا و بمان...
#ابوالفضل_شمسی
"یادت هست؟"
▫️▫️▫️
آمدی...
و عطرت تمامِ کوچه را پُر کرده بود
یادم هست در بُغضِ گلوگیرِ باران
باریدی
و
حُجرهء عطارانِ مُشک فروش را تخته کردی
▪️▪️▪️
نمیدانم یادت هست
یادت را ربودم و سپردمت به ترانه های کودکی؟
یادت هست چقدر در رویای خیس از نمِ باران باریدی؟
و دست در دستِ هم
بدنبالِ پروانه های عاشق ، عاشقی کردیم....
▪️▪️▪️
آری عزیزِ من
یادم هست که یادمی...
فقط پنجرهء مهتابیِ اتاقت را نبند
من همان پرندهء بی پناهی ام
که پناه از تو میگیرد....
#ابوالفضل_شمسی
مَحوِ تـماشـای توأم لب به سخن چـو وا کنی
بلبلِ خـوش بیان شـوی عـطرِ سخن رها کنی
تو خود همهْ صداقتی شمسُ و قَمَر ٬ تو آیتی
تـو از بَشَر فـراتـری شـورُ و شَرَر به پا کنی
#ا_شمسی
مِی° ز سَبــــو ریختــــه ای غـــم بـه دل انگیخته ای
بـا غــمِ تــو سرخـوشــــم با که در آمیخته ای؟
#ابوالفضل_شمسی
"مهرِ تو"
در پیِ تو دویده ام ، کوچه به کوچه ، کو به کو
مهرِ تو را تَنیده ام ، ذره به ذره ، مو به مو
بگو کجــا نشسته ای؟تشنه لبی،تو خسته ای
در طلبِ نیازِ تو ، آب کِشَم سبو سبو
عمرِ دگر دهی مرا ، تا که نشان دهی سَرا
طالبِ آن نگاهِ تو ، چهره به چهره ، رو به رو
مسـت و خرابِ رویِ تو ،خانه خرابِ کویِ تو
من نه منم که آن تویی ، تا برسم به های و هو
دل به نسیم بسته ای ، طُرّهء زلف شکسته ای
عطرِ خَمِ زلفِ تو را ،کشیده ام همیشه بو
جانِ مرا نگر صَنَم ، بی تو نمانده بر تنم
تن که مگو بلای جان ، جان بِرَهَد از این گلو
عمرِ دوباره شایدَم ، سر بدهم که بایَدَم
باید و بودِ من تویی ، گرچه بَدَم تو بد مگو
دست نَـکِشَم ز موی تو ، پا نَبُـرَم ز کوی تو
من نکنم اِبای جان ، چون بکُشَد مرا عدو
تا که شهنشهم تویی ، دولت و شوکتم تویی
هم سَر و سِرِّ من تویی ، وگرنه کلّه ام کدو
پیشِ تو من نشسته ام جز تو دلی نبسته ام
دل به دلت چو بسته ام ، دگر مرو ز پیشِ او
من که حریف بوده ام ، نوشِ لبت ربوده ام
که شمسِ تشنه تر منم ،این لبِ تشنه ام بجو
شعر ازاستاد👇
#ابوالفضل_شمس
خوانش#معصومه مقدم
دلی رسوا شده دارم از آن چَشم و از آن ابرو
شَرَرها زد بر این جانم همان یارِ خوشِ مَه رو
سخن گفت و دلم را بُرد بنازم دلبری هایش
مُعطّر کرده دنیایم ، از آن عطری که دارد بو
#ا_شمسی
نگارین نخلِ موزونی ، شرابِ نابِ شیرازی
تو با گیسوی شهرآشوب چه طرحی نو در اندازی
پَری افسانهء شعری ، سراپا عاطفه ، مِهری
تو با خال و خَمِ اَبرو ، به فکرِ خَلقِ اِعجازی
#ابوالفضل_شمسی