صمد_مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

samad_moradimehr 

shoridehmalhamdar

تو به صد پادشه تاج به سر، می ارزی

به هزاران مه وخورشیدوقمر،می ارزی

 

تو به اندازه دنیا ، به دلم، جا داری

به تمام نفس و دادن سر،می ارزی

 

تو انیسی،نفسی ،خون درون رگ من

به دوصد ساقی سیمینه کمر،می ارزی

 

چه کسی جای تورا ،تاب گرفتن دارد

به دولشکر زحل ونجم سحر، می ارزی

 

شب اگرمویه کنان، طالب همخواب توشد

به عروس یمِ خضرا وخزر، می ارزی

 

سیهِ زلف توخورشید ،به زندان ببرَد

تو به لالایی لؤلؤ ، به گُهر می ارزی

 

توصمدهستی ومن ، سائل دربارتوام

به صمد،شاعرشوریده نظر، می ارزی

 

معذرت ، اینکه بشدمایه گستاخی من

به تمام نفس و دادن سر ، می ارزی

shoridehmalhamdar

 

صمد_مرادی مهر

#samad_moradimehr
نکند گریه کنی دل بشود سیلابی
یا که محزون بشوی دل بکندبیتابی

غم عشقت به خدا در دل من ساکن شد
زین سبب رنگ رخم نیست دگرسرخابی

توبیا تاکه زمستان نشده افکارم
نکند،این دل بیچاره شود ،برفابی

تو به زلفت ظلمات شب یلدای منی
به نگاهی بکن ایوان مرا مهتابی

شده کارم همه شب عکس تورا بوسیدن
چه شود گر بکنی قسمت من هم خوابی

غم شوریده بجز آتش هجران چه بود
که غم ازدل برودگر تو مرا دریابی
#samad_moradimehr

صمد_مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

شوریده ملحمدری:

صمد مرادی مهر:

 

باز امشب دل هوایی می شود

سمت دلداران راهی می شود

 

سمت آنانکه در این دنیای دون

نامشان هرگز نگردد سرنگون

 

شیرمردان سپاه ذوالفقار

آن سواران جسور و بی قرار

 

پاسبانان زمین و آسمان

حاملان ترکش و تیروکمان

 

نامشان را می برم من یک به یک

تا بگویم هرکدام بهتر ز یک

 

یا سپاهی یا بسیجی نامشان

انتظامی ،ارتشی،همگامشان

 

خاک ایران موطن و مأوایشان

جانفشانی مقصد والایشان

 

آسمان وآب و خاک این زمین

گشته آنان را چو انگشتر نگین

 

دشمن از آنان هراسدهمچوسگ

می شونداز ترسشان خارو خسک

 

در خلیج فارس ، کاپیتا نشان

ایزو کردند جملگی شلوارشان

 

آفرین بر شیر مردان خدا

سربداران زمین پر بلا

 

عاشقان نینوا و کربلا

پیروان رهبر و عشق ولا

 

موشک ایران بگیرد زهر چشم

تا بر این سامان بندد گوش وچشم

 

ای کثیفانی که ملعون گشته اید

کودک و پیر وجوان را کشته اید

 

وای بر احوال و حال و روزتان

می شود روزی سیه نوروزتان

 

ما وطن می پروریم درکیشمان

کی شود مزدورتان درویشمان

 

مردم ایران زمین ایرانی اند

گر بلوچند یا عرب قرآنی اند

 

صمد_مرادی مهر

 

همچو ماهی توی دریا در دل و جانم خزیدی

دین و آئینم ربودی،گوهر روحم خریدی

 

بی سبب برمن گذشتی با نگاهی زیرکانه

قد و اندامم بدیدی دامن عشقم بریدی

 

خامی من ،خواهش تو، فاحش اسرارمن شد

ای سیه ابرو سیه چشم از دل و جانم چه دیدی

 

هرچه احوالم گرفتی جز پریشانت نبودم

یا طبیبی یا حبیبی تنبک قلبم شنیدی

 

وعده های هرشب تو برده آرام و قرارم

خود به منزلگاه امنی گریه هایم را ندیدی

 

عاشقت گشتم نمی دانی که من شوریده حالم

گوشه چشمی نمودی این دل زارم ربودی

صمد مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

مرا در بهشت چشمانت بمیران

نگذار

نامحرمان

جهنمی ام کنند

صمد مرتدی مهر

صمد_مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

 

صورت ماهت درخشید روی ماهم شد کبود

بانگ اهل دل برآمد این که آمد، شد،که بود

 

در پس زلفت نمایان می شوی چون آفتاب

دیده گر معیوب باشد ، زندگانی را چه سود

 

لب به لب لبریز عشقی لُبّ مطلب آمدی

گوش نامحرم فراوان،گوشه ای محرم نبود؟!

 

پر ز پاییزی تو به به، فصل انگورآمدی

میل مشتاقت به می، مارا خمار می نمود

 

حال ما از دیدنت خوشتر وخوشترمی شود

حال آنانکه زباغ روی تو، خرما ربود

 

ای دل شوریده کم کم بوی وصلش می رسد

یار شیرین صحبتی کو این سخنهایم ستود

 

صمد_مرادی مهر

ادامه نوشته

صمد_مرادی مهر

شوریده ملحمدری:

 

اگه روضه خون بشم تو پای منبر میشینی

روضه مو گوش میکنی کنار کوثر میشینی

 

اگه از حسین بگم عشق و فراموش میکنی

شور عباس بخونم چراغو خاموش میکنی

 

نمیخام اینجوری من اشک تو رو دربیارم

شب عاشورا شده حوصله تو سربیارم

 

دوس دارم با تو برم کرب و بلا سربزنم

توی بین الحرمین به سینه و سربزنم

 

تو کنارمن باشی اشکامو تصویربگیری

خودتم مرید بشی مطلبتو سیر بگیری

 

یه سری باهم بریم زینبیه اشک بریزیم

یاد عباس بکنیم ،آبی توی مشک بریزیم

 

برویم کنار نهرالقمه مشک بخریم

پر آبش بکنیم خیمه ی زینب ببریم

 

اصلا از روضه ی من اگر دلت گرفت برو

تنهایی حرم برو هرجا که زد سرت برو

 

اونجا که بهشته و آب و هواش بدنمیشه

کسی که دعا کنه اجابتش ردنمیشه

 

بنشین یه گوشه ای برای هم دعا کنیم

از خدا طلب کنیم ،درد همو دوا کنیم

 

میدونی کرب و بلا چهل تا حج صواب داره

روضه ی رقیه توش کباب داره شراب داره

 

میدونی که خیزران کجا زدن نامردمان

لب و دندون میدونی،پرشده خون توی دهان

 

من تو رو می برمت به مجلس شام یزید

اونجا باهم میخونیم قصه ی فرجام یزید

 

یه کمی گریه کنیم به حال بدنام یزید

به گناهی که شده مستند شام یزید

 

یا میخوای یه سر بریم سمت نجف بهتره که

تسلیت مولا بگیم، نوه ی اون اصغره که

 

توی جنگ کربلا گلوی اون رو بریدن

نه به خنجر ،به بلا گلوی اون رو بریدن

 

شنیدی که حرمله جنایتش زبانزده

اون همون ملعونیه که ترکشش زبانزده

 

توبیا باهم بریم کوفه که اونجا معروفه

مردمش دورنگن وخوارج اونجا معروفه

 

همونا مولامونو یه ضربتی سرش زدن

همونا حسینشو تو کربلا سربریدن 

 

عزیزم غصه نخور یه روز آقامون میرسه

همه زخمامونو دارو و درمون میرسه

 

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

تا تو بیایی همه را خواب گرفته ست

 

گویا که ابری ره مهتاب گرفته ست

 

ای روشنی چشم وچراغ همه هستی

 

تأخیر کنی منبر و محراب گرفته ست

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

 

ای طالب هدایت, تمکین کن خدا را

بگذار هوا پرستی ، برگیر کبریا را

 

گفتم که در جوانی , بار سفر ببندم

همدم به خود گرفتم ,دنیای بی وفارا

 

عمری به سر دویدن, هرگز بدان نیارزد

روشن کنی به عالم , یک کلبه گدا را

 

در این بلاد ماتم ،بیچاره اند و بی غم

آنانکه می ربایند ، اموال آشنا را

 

بانگ اذان بلند و گلدسته ها بلندتر

افسوس کس ندارد ،خلوت با خدا را

 

رسم خدا پرستی دیوانگیست و مستی

کمتر کسی بداند ، این راز پر بها را

 

برعلم خواب و خوردن, حیف است دل سپردن

خواهی شوی الهی ، تسهیل کن بقارا

 

شوریده خود حذر کن از این لفافه گویی

واضح بگو به دوستان ، باقیّ ماجرا را

 

صمد_مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

 

یک شبی با تونشستم رشته دینم گسست

دین ندارد آنکه دائم در کنارتو نشست

 

می بری دل لخت وعریان می کنی اندیشه را

حال مجنون می دهی ٱنرا که قامت برتوبست

 

در کدامین مزرعه بذر تو را پرورده اند

یاسمن بادیدنت شرمنده شد ازپا نشست

 

ترک دنیا می کند آنکس که شدمدهوش تو

کشته راهت شده هر زاهدودنیاپرست

 

دل ندارد آنکه بی عشق تو لیلایی کند

یا شود مجنون بگوید کوزه ام لیلاشکست

 

 یا دل شوریده شیرینتر زشیرین گشته است

یا شده فرهاد شاعر وین قلم بگرفته دست

 

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

دل بردی از من نوش جان ،دلدادگیش باتو

آندل تمامش غصه بود غمخوارگیش باتو

 

گر می زنی دم ازشرار و شورومستی

من سوی مستان می روم میخوارگیش باتو

 

از چشم مستت می چکد خُم ازخماری

من عاشق فرزانه ام ، مستانگیش باتو

 

یک آسمان مهر و وفا در سینه داری

آن سینه باشد مال من افتاد گیش باتو

 

مهر مرا صد مشتری نوبت نشسته

اما به تو می بخشمش بخشندگیش باتو

 

بااین دل شوریده ام کمتر جدل کن

ترسم بمیرم بشکند خوندادگیش باتو

 

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

 

#samad_moradimehr 

یک شبی با تونشستم رشته دینم گسست

دین ندارد آنکه دائم در کنارتو نشست

 

می بری دل لخت وعریان می کنی اندیشه را

حال مجنون می دهی ٱنرا که قامت برتوبست

 

در کدامین مزرعه بذر تو را پرورده اند

یاسمن بادیدنت شرمنده شد ازپا نشست

 

ترک دنیا می کند آنکس که شدمدهوش تو

کشته راهت شده هر زاهدودنیاپرست

 

دل ندارد آنکه بی عشق تو لیلایی کند

یا شود مجنون بگوید کوزه ام لیلاشکست

 

 یا دل شوریده شیرینتر زشیرین گشته است

یا شده فرهاد شاعر وین قلم بگرفته دست

 

صمد_مرادی مهر

حسن تو هستی یوسف همه یغما ببرد

 

اقتدا گربه خیالات زلیخا نکنم پس چکنم

 

صمد مرادی مهر

صمد_مرادی مهر

‍ عاشقت گشتم ولی درعاشقی نوپیشه ام

دست وپایم سست ولرزان غرق دراندیشه ام

 

این منم در حال موتم یا تنی دیگرمراست

یاتویی اندر منی من در کدامین بیشه ام

 

نیستم چون دیگران بازیچه ای بااین وآن

من تورا جویم فقط، از این و آن رنجیده ام

 

هرکسی دنبال یارش می رود من همچنان!

میروم جایی که شاید,بنگری از شیشه ام

 

راه و رسم عاشقی پیر و جوان داردولی

درمیانسالی طریق عاشقی بگزیده ام

 

گر بیفتد کودکانم پشت سر ،دیوانه وار

گویم آنان را که هی، دیوانگان شوریده ام

 

شاعر_صمد_مرادی_مهر ✍

 

 

صمد_مرادی مهر

 🍃❤️

در طریق عاشقی جز صخره و سیلاب نیست

ناز پروردن مرام ومسلک محراب نیست

 

ای که بانازک نمایان عشق بازی می کنی

عشق ایزد بر مدار سرمه و سیماب نیست

 

شرمتان باد ای که نسبت می دهیدبردختران

خال لب در لوچه لیلای مش سهراب نیست

 

عکس هر دوشیزه ی عریان مکن پیوست شعر

عاشقی تشریح موی و ناخن وتن تاب نیست

 

می گدازم شعله ور می گردم ازاین معصیت

زانکه می بینم دلی عاشق ولی خوناب نیست

 

کم بپا ناموس مردم کم بجو عشق مجاز

عاشقی معشوقه بازی با فلان اسباب نیست

 

رو خدا را در میان خلوت خود در بیاب

 عشق او درباطل جادو و اسطرلاب نیست

 

خانه دل را بکن روشن زنور ذکر او

روشنی بخش دل و جان پرتو مهتاب نیست

 

مست شو از باده ناب محمد روز وشب

مستی مااز می انگوری و عناب نیست

 

کم بگو شوریده ،بیخود آبروی خود مبر

عاشقی جز بی خودی در محضر ارباب نیست

صمد_مرادی مهر

 

 

ای عشق چرا، دربدرم کردی

آواره و، دست به سرم کردی

 

در وادی غم ، وعده هادادی

هنگام وصال، مضطرم کردی

 

یک شبی چو شمع، غم پروانه

در شبی سیه ، اخترم کردی

 

با ناله دل ،نی برافروختم

با ناله نی ،اخگرم کردی

 

از خواب سحر، بردی آرامم

با آه سحر ، همسرم کردی

 

شوریده شدم، در بیان تو

از شور خودت، برسرم کردی

 

صمد_مرادی مهر

صمد مرادی مهر:

 

راز دل با که بگویم که نجاتم بدهد

کشته عشقم و وی آب حیاتم بدهد

 

رفته از دست دلم عمر گرانمایه فسوس

چه کسی هست مرا ، تازه براتم بدهد

 

قلم از حسرت یک واژه دلبر خشکید

به کدام دکه روم ، سبزه دواتم بدهد

 

واژگون شد هدفم، سیر نزولی در پیش

رهبری کو خدا را ، که ثباتم بدهد

 

شده نایاب در این عرصه امید غزلی

واژه آراید و بر قافیه خاتم بدهد

 

دل شوریده من کنج خرابات خمید

بامیدی که رسد ، شاخ نباتم بدهد

صمد_مرادی مهر

 

samad_moradimehr 🍃❤️

در طریق عاشقی جز صخره و سیلاب نیست

ناز پروردن مرام ومسلک محراب نیست

 

ای که بانازک نمایان عشق بازی می کنی

عشق ایزد بر مدار سرمه و سیماب نیست

 

شرمتان باد ای که نسبت می دهیدبردختران

خال لب در لوچه لیلای مش سهراب نیست

 

عکس هر دوشیزه ی عریان مکن پیوست شعر

عاشقی تشریح موی و ناخن وتن تاب نیست

 

می گدازم شعله ور می گردم ازاین معصیت

زانکه می بینم دلی عاشق ولی خوناب نیست

 

کم بپا ناموس مردم کم بجو عشق مجاز

عاشقی معشوقه بازی با فلان اسباب نیست

 

رو خدا را در میان خلوت خود در بیاب

 عشق او درباطل جادو و اسطرلاب نیست

 

خانه دل را بکن روشن زنور ذکر او

روشنی بخش دل و جان پرتو مهتاب نیست

 

مست شو از باده ناب محمد روز وشب

مستی مااز می انگوری و عناب نیست

 

کم بگو شوریده ،بیخود آبروی خود مبر

عاشقی جز بی خودی در محضر ارباب نیست