#توقف_کرد
میان همهمه ها ناگهان... توقف کرد
برای چند دقیـقه زمـان توقف کرد
سکوتِ گنگ و بلندی میانِ ما رخ داد
وَ ابر و باد و مه و آسمان توقف کرد
نگاه عادیِ او هم هنوز دلـبر بود
به یک نگاهش قلبِ جهان توقف کرد
درست لحظه ی لَبخندِ او خودم دیدم
شکوفه بـاز شد و باغبـان توقف کرد...
برای اینکه نگِریم، بلند شد برود
دلم صدا زد و گفتش بمان... توقف کرد!
چه خاطراتِ قشنگی مرور شد... یک آن
صدای گم گمِ قلبم چنان توقف کرد،
که آمدم بِ بگویم هنووز "عاشِ شِ قَت..."
همان کلامِ نخستین زبان... توقف کرد
نفس نفس زد و انگار یادش آمده بود...
نفس نفس زدم و قلبمان توقف کرد...
میان همهمه ها ناگهان... کسی آمد...
میان همهمه ها داستان... توقف کرد...
#امیرحسین_اثناعشری
تا دفترم وا میشود خودکار میگِرید
هی مینویسد مینویسد... زار میگِرید
واژه به واژه شعرهایم سخت بیمارند
در یک عذابِ نامشخص بد گرفتارند
بیتی که مضمونش تو باشی سخت غمگین ست
بیت الحَزَن هایی که حرفش میزنند این ست
بیتی که در آن نیستی پیکر نخواهد داشت
آن حس و حالِ خوب را دیگر نخواهد داشت...
#امیرحسین_اثناعشری
ساعت از نيمه گذشت و دلم آرام نشد
و خدا رحم كند
اين همه دلتنگي را...
#امیرحسین_اثناعشری
بما #بپیوندید ، در " ترانه نوشت "